فقط اونجایی ک گرگ عاشق ب آهوش میگه:
گرگ هاری شده ام...
منشین با من ! با من منشین!
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم ؟
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی چ نیازی چ غمی ست؟
یا نگاه تو که پر عفت و ناز به من افتد ، چه عذاب و ستمی ست!؟
دردم این نیست ولی
دردم این است که من ، بی تو دگر ، از جهان دورم و بی خویشتنم...
پوپکم ،آهوکم!
تا جنون فاصله ای نیست
از اینجا که منم ...
منشین با من با من منشین .... گرگ هاری شده ام
۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۳۸