من اینروزها

آخرین مطالب

۴ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

از ناهار تا حالا هر چی اب میخورم سیر نمیشم ازش ،

 ب مامان میگم فک کنم ماهیِ تو شیکمم زنده س ، هی اب میخواد ک نَمیره ! 

 هیچی نمیگه ، بد میزنم زیر اواز که : هر که جز ماهی ز آبش سیر شد ...

میگه چطور تونستی کله پاچه رو نادیده بگیری!؟  نتونستم

و اینگونه مصراعی از نی نامه نقض شد  

۱۸ دی ۹۷ ، ۰۰:۱۳
سرمست ...

نهایتا "مهم " چیه؟  مهم اینه ک خودتو بسپری دست خودش ، اخه فقط اون بلده ( زیر و بم تو ، خنده و گریه تو ، کج و راستتو ، تنگ و گشاده تو ، ریز و درشتتو ، قبل و بعدتو ،زبر و نرمتو ، پیر و جوونتو ، زشت و خوشگلتو ، سرد و گرمتو ) 

بعدم در ادامه اش اینکه قبولش داشته باشی ،، " مهم تر " اینه . ینی اقا بدونی کارش درسته و همیشه ام درست بخوای ازش ( صداش میکنن حسن ظن ) . حالا تو بیا آسیه شو نه فرعون ، اسیه طفل تو گهواره رو که دید گف این نور چشم من میشه ، فرعون گف این دشمن من میشه ، همونی ک گفتنم شد براشون  .

یا حضرت یوسف در برابر کارایی ک زلیخا باهاش کرد چیگفت ؟ گف زندان از اینجا برای من بهتره درحالیکه میتونس عافیت بخواد ، نخواس ، چن سال افتاد زندان .

زنگ بعد ریاضی دارین 

۴ نظر ۱۶ دی ۹۷ ، ۱۸:۱۱
سرمست ...

یادمه چشمآت سبز بودن یه روز

امیدوارم سبز باشن هنوز 

۱۶ دی ۹۷ ، ۱۶:۲۴
سرمست ...

محیا عقد کرد ، قم حرم حضرت معصومه ،

عکساشو نشونم داد ، الان با مامان رفتن بهارستان ، کفش روفرشی بگیرن برای یک شنبه ، خونه ی نوروزیا دعوتن ، 

بعدم قراره برن خونه شونو ببینن 

.

مائده پالتوی چهارخونه شو دوخت ، قراره بره کلاس خیاطی حرفه ای یاد بگیره 

.

مژگان قبل ظهر زنگ زد ، گف صبحونه چی خوردین !؟ خوش بحالتون خاله ، ( تخم مرغ خورده بودیم ، دورهم بودن رو میگفت ) هنوز صبحونه نخورده بودن 

.

من !؟  ... 

۰۸ دی ۹۷ ، ۱۵:۴۳
سرمست ...